تا اینکه در انتهای سالن بيمارستان دختر را گرفت.......
آقا.... چشمتون روز بد نبینه
تا چاقو جراحي رو برد بالا که بزنه به قلب دختره
يهو پسره بنزين تموم کرد!!!!
حالا پمپ بنزينم اون نزديکيا نبود
هيچي ديگه.....
هيچکسم تو اين گروني بهشون بنزين نداد
دختره خيلي شانس آورد ....... خلاصه .....
اگه فحش بدید دیگه داستان براتون نیگم
عمم گنا داره
و به روحم هيچ اعتقادي ندارم!
نظرات شما عزیزان:
omidcr7 

ساعت23:05---30 مرداد 1393
بله خب روایت بعضی ها از عشق همینه.................
کلا با من مشکل داری جواب کامنتای منو نمیدی؟؟؟؟؟
پاسخ:شما تاج سر مایی مشکل کجا بوده
پاسخ:شما تاج سر مایی مشکل کجا بوده
.: Weblog Themes By Pichak :.